دل نیست کبوتر...

ساخت وبلاگ

هنو هم دوسش داری دیوونه؟

...

با تو ام!

راستش رو بخوای...نه... دیگه نمیخوامش، حتی یه ذره... 

یعنی دلت نمی خواست الان هم نفست بود؟

باورت میشه؟ نه... دلم از اون بوم پریده... از اون دام رها شده... 

پس چرا؟

چرا چی؟!

چرا می ذاری فکرش بیاد توی سرت؟

خودش میاد... تازگیا خیلی کم... ولی میدونی؟

چیو؟

دیگه فکرش اذیتم نمی کنه... دیگه... دیگه قبول کردم همه چی رو... سریع از ذهنم می پره... این روزها یه جور غریبی خیالم آسوده است... شنیدی که شاعر چی میگه؟ 

                  ما چون ز دری پای کشیدیم... کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم... بریدیم

دل نیست کبوتر... که چو برخاست...  نشیند

از گوشه بامی که پریدیم...  پریدیم

رم دادن صید خود... از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ...رمیدیم*

   *وحشی بافقی

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند,دل نيست کبوتر,دل نیست کبوتر چاوشی,دل نیست کبوتر چو برخاست, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 254 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 9:59