حس خوبی ندارم به وبلاگم دیگه. همیشه کسایی که کانال میزدن و از اینجا میرفتن رو سرزنش میکردم، ولی الان که توی کانال خیلیهاتون عضو شدم، هی دارم با خودم کلنجار میرم که دیگه وبلاگم رو آپدیت نکنم و برم کانال بزنم ولی دلم نمیاد. پینوشت: دلم اومد و زدم... بخوانید, ...ادامه مطلب
چراغ بنزین روشن شد، نزدیکترین پمپ بنزین بعد میدون بود. قبل از اینکه وارد پمپ بزنین بشم، به خودم گفتم درسته سری قبل برای اولین بار بعد از این همه سال رانندگی، خودت بنزین زدی و انقدر ذوق داشتی که به همه از این موفقیت گفتی، ولی این بار مریضی و بیحال، انگار هنوز قرص و آمپولها اثر نکردن؛ بذار مسئولش بنزین بزنه. مسئول اشاره کرد بیا این طرف و بعد رفت سمت ماشین جلویی تا واسش بنزین بزنه. پشت سرم رو نگاه کردم، ماشینی نبود که معطل بشه و عصبانی. این بار راحتتر بود و مسلطتر عمل کردم. سی لیتر زدم و با غرور پشت رل نشستم و کارت بانکیم رو به مسئول دادم. خندید و دندونهای پیشین لکهدارش به چشمم خورد: خانوم میخواین کارتتون رو بذارین، بچهها استفاده کنن؟! وای کارت سوختم رو یادم رفته بود بردارم! با دستپاچگی گفتم: حالم خوب نبود، فراموش کردم. دوباره خندید: شوخی کردم. بخوانید, ...ادامه مطلب
خیلی زیبا و رویایی برگشتیم به ده یازده سال پیش که هنوز شبکههای اجتماعی روی کار نیومده بودن. بدین صورت که به جای حرص و جوش خوردن برای وصل وی پی انهای خریده شده و بعد بالا اومدن ت.لگرام و و وا.تساپ و زجر کشیدن برای آپلود عکس، دوباره از طریق ا.یمیل و اتچ فایل با هم در تماسیم. اونم فیلتر کنن قرار شده بریم روی پشت بوم و از طریق دود با هم ارتباط بگیریم. :-) قبض ماه گذشتهام دیروز اومد. هزینه پیامکم دو برابر مکالماتم شده. بعد جالبی قضیه اونجاییه که هزینه وی پی انم چند برابر قبض ماهیانهامه. ولی میدونین که تنها دغدغه ما چیه؟ :-) بخوانید, ...ادامه مطلب
ببین من خیلی فکر کردم از چند گزینه خارج نیست: یا تو خیلی خوبی، یا من جوگیرم، یا الف و ب، یا هیچ کدام و همش رویاست و به زودی بیدار میشم... +ختم بردارین تگ جدیدم همیشگی باشه؛ وگرنه عطای وبلاگنویسی رو به لقاش میبخشم. بخوانید, ...ادامه مطلب
تنهایی سفر کردن هم عالمی داره واس خودش ها. از پاهای بودار و از دو سمت جلو اومدهی مسافرای عقبی دیشب گرفته، تا نصفه شبی اسنپ تا هتل گرفتن و ذوق از قیمت پایینش و تعجب از اینکه هر اسنپی که اینجا میگیرم امکان نداره راننده زنگ نزنه و نگه بیا اونور میدون یا خیابون، که به ندرت توی شهر خودم پیش میاد و ... عصر خسته بودم و گیج و بیهوش شدم. بیدار شدم و از سرگیجهام کم شده بود. یک لیوان آب هویج از بطری که قبل خواب خریدم، با یک دونه شکلات هیس از یخچال برداشته، دادم پایین و نقشه شهر رو پهن کردم روی تخت و خم شدم به سمتش. حس کردم تمرکز بیشتری نیازه پس صدای فرزین رنجبر رو بستم. رسیده بودم به توضیحات غذای سنتی و مخصوص شهر؛ فهمیدم اصلا لپه توی دستور این نوع قیمه نیست و تعجب سر ظهرم موقع خوردنش بیدلیل بوده! که دوباره سرگیجه به سراغم اومد. بعد از یکشنبه و دوشنبه، روز سومه که سرگیجه رهام نمیکنه. سرم رو بالا گرفتم و آروم روی پشتی انداختم خودمو. کاش فردا بعد از کلاس، حالم خوب باشه و هرچند تنهایی یه جوریه ولی بتونم چند جا از شهر رو ببینم و برای پدرجان شیرینی و واسه طرف همونطور که چند بار تاکید کرد: سنگ پا! بگیرم. بخوانید, ...ادامه مطلب
اولین بار توی مراسم باباجون دیدمش. انقدر ملوس و نرم و سفید و بانمک بود که هی یادم میرفت الان عزادارم و تمام حواسم رو به خودش جلب کرده بود. حتی وقتی بقیه داشتن پک خوراکی درست میکردن تا همونطور که توی اعلامیه گفته بودیم به جای مراسم صرف نیازمندان بشه، من با خوشحالی گفتم حواسم به نینیه. شما مشغول ب, ...ادامه مطلب
دخترای مردم یا جنس ناخن هاشون خوبه و بلند می کنن و سوهان می کشن و لاک می زنن یا میرن ژلیش و مانیکور و کاشت انجام میدن و هر جوری شده خوشگل و دلبر می کنن دستانشون رو. اون وقت من همه رو از ته ته گرفتم و , ...ادامه مطلب
نزدیکانم میدونن من عشق حلوا هستم. اوایل قرنطینه که بیکار بودم در کنار کیک پزی هام، دو هفته یه بار حلوا می پختم و هر بار بهتر از دفعه قبل. تا اینکه یکی از عزیزانم فوت شد و شب اول که حال همه بد بود رفتم, ...ادامه مطلب
هرمس- می دونین انگشت اشاره ی دست چپ ( دست غالبم) درد می کنه. یک درد مزمن که موقع فشار آوردن اذیتم می کنه و باعث شده اصلا نتونم دیگه دندون دائمی بکشم و وسط کار بدم بیمار رو به همکارم ( که اصلا ازش خوشم, ...ادامه مطلب
باید بنویسم تا راحت بشه مغزم؛ ولی دلم مطلب نمی نیلوبلاگخواد بنویسم. باید بنویسم که خانوم کاف مسیر صحبت رو جوری پیش برد که به طرز جالبی خودم بفهمم چرا توی این هچل افتادم. اینکه همدردی نکرد. نگفت چکار کن، فقط دلیل پر, ...ادامه مطلب
بالای درس جدید نوشته: آهنگ ترکی. انقدر اخیراً ماهور کار کردیم که ذوق دارم برای درس جدید. همون اول میگه: خط بزن، آهنگ آذری صحیح تره. نکات جدیدش رو میگه و درس رو می نوازه. مثل خنگا به صفحه گوشیم خیره ش, ...ادامه مطلب
بعد از هر از دست دادنی، اون وقتی که مطلب حالت نیلوبلاگ مطلب خوش نیلوبلاگ مطلب نیست نیلوبلاگ و دنبال یه طنابی برای بالا کشیدن خودت از این چاه وَیل. دقیقا زمانی که ناامید شدی اصلا طنابی باشه و دست هات رو به دیوارهای چاه می کشی و سعی می کنی جای , ...ادامه مطلب
ذهنم درگیر یک کتاب و یک سریِ پادکسته که یه جورایی بهم مرتبطه، میخوام یه پست قشنگ در موردشون بنویسم؛ اینجا می گم که یادم نره و زیر قولم نزنم! پی نوشت: دیدی ٢٠٠٠ روزگی وبلاگم رد شد و حواسم نبود. وبلاگ قشنگم دوستت دارم بیشتر از هر شبکه مجازی. ببخشین اگه بعضی وقتا بهت کم توجهی میکنم. بوس, ...ادامه مطلب
بلندی موهام به حدی رسیده بود که اگه پسر بودم، بهم میگفتن: همون پسره که موهاش بلنده؛ ولی الان که دخترم، بازم از نظر خانم ها، دختر مو کوتاهه بودم. این شد که تصمیم گرفتم باز هم کوتاهشون کنم تا دختر موکوتاهه ی واقعی باشم! ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
فکر کنم قراره تا آخر عمرم هر بار پیرمردی رو که یکم شبیهش باشه ببینم، بغض کنم. , ...ادامه مطلب