Salesman

ساخت وبلاگ

حس خوبی ندارم به وبلاگم دیگه‌. همیشه کسایی که کانال می‌زدن و از اینجا می‌رفتن رو سرزنش می‌کردم، ولی الان که توی کانال خیلی‌هاتون عضو شدم، هی دارم با خودم کلنجار می‌رم که دیگه وبلاگم رو آپدیت نکنم و برم کانال بزنم ولی دلم نمیاد‌.

پی‌نوشت: دلم اومد و زدم...

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 88 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 15:02

غمگین‌ترین پستی که می‌شد خوند رو الان دیدم:

برام دعا کنین بتونم کفن پدرم رو همین الان توی اتاقش پیدا کنم...

واران مهربونم، صبر آرزو می‌کنم برات... :-(

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 18 دی 1401 ساعت: 19:20

چراغ بنزین روشن شد، نزدیک‌ترین پمپ بنزین بعد میدون بود. قبل از اینکه وارد پمپ بزنین بشم، به خودم گفتم درسته سری قبل برای اولین بار بعد از این همه سال رانندگی، خودت بنزین زدی و انقدر ذوق داشتی که به همه از این موفقیت گفتی، ولی این بار مریضی و بی‌حال، انگار هنوز قرص و آمپول‌ها اثر نکردن؛ بذار مسئولش بنزین بزنه‌.  مسئول اشاره کرد بیا این طرف و بعد رفت سمت ماشین جلویی تا واسش بنزین بزنه.  پشت سرم رو نگاه کردم، ماشینی نبود که معطل بشه و عصبانی. این بار راحت‌تر بود و مسلط‌تر عمل کردم. سی لیتر زدم و با غرور پشت رل نشستم و کارت بانکیم رو به مسئول دادم. خندید و دندون‌های پیشین لکه‌دارش به چشمم خورد: خانوم می‌خواین کارتتون رو بذارین، بچه‌ها استفاده کنن؟!  وای کارت سوختم رو یادم رفته بود بردارم! با دستپاچگی گفتم: حالم خوب نبود، فراموش کردم. دوباره خندید: شوخی کردم.   Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 18 دی 1401 ساعت: 19:20

خیلی زیبا و رویایی برگشتیم به ده یازده سال پیش که هنوز شبکه‌های اجتماعی روی کار نیومده بودن. بدین صورت که به جای حرص و جوش خوردن برای وصل وی پی ان‌های خریده شده و بعد بالا اومدن ت.لگرام و و وا.تس‌اپ و زجر کشیدن برای آپلود عکس، دوباره از طریق ا.یمیل و اتچ فایل با هم در تماسیم.  اونم فیلتر کنن قرار شده بریم روی پشت بوم و از طریق دود با هم ارتباط بگیریم. :-) قبض ماه گذشته‌ام دیروز اومد. هزینه پیامک‌م دو برابر مکالماتم شده. بعد جالبی قضیه اونجاییه که هزینه وی پی ان‌م چند برابر قبض ماهیانه‌امه.  ولی می‌دونین که تنها دغدغه ما چیه؟ :-) Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 18 دی 1401 ساعت: 19:20

به خودت ایمان داشته باش،تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛) دنبال کنندگان ‎+۵۰۰ نفر این وبلاگ را دنبال کنید Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 3:08

به خودت ایمان داشته باش،تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛) دنبال کنندگان ‎+۵۰۰ نفر این وبلاگ را دنبال کنید Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 3:08

دست و دلم نمی‌ره که پست بی‌غیرت بعدی رو بنویسم. ولی تا دارم با خودم کنار میام که بنویسم یا نه: واقعا چه انتظاری داشتم که کت و شلواری که سال ۹۴ خریدم و فقط دو بار پوشیدم، اندازم باشه؟!  البته کتش خیلی خوب و فیته ولی شلواری که بهش بخوره از کجا بیارم تو این ذیق وقت؟ :-( پی‌نوشت: بچه‌ها جان، من تقریبا به همه اونایی که نیاز بوده، رمز دادم. پس خاموش‌خوان‌هایی که پیام می‌دین مخصوصا اون‌هایی که وبلاگ ندارین، شرمندتونم.  Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 3:08

گفت: امروز چندمه؟

گفتم: نمی‌دونم... پنجم؟

گفت: آره. ساعت رو نگاه کن.

پنج و هشت دقیقه بود.

- می‌خوام تاریخ دقیقش یادت باشه.

و معجزه اتفاق افتاد...

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 147 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00

ببین من خیلی فکر کردم از چند گزینه خارج نیست:

یا تو خیلی خوبی، 

یا من جوگیرم،

یا الف و ب، 

 یا هیچ کدام و  همش رویاست و به زودی بیدار می‌شم..‌.

+ختم بردارین تگ جدیدم همیشگی باشه؛ وگرنه عطای وبلاگ‌نویسی رو به لقاش می‌بخشم.

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00

تنهایی سفر کردن هم عالمی داره واس خودش ها. از پاهای بودار و از دو سمت جلو اومده‌ی مسافرای عقبی دیشب گرفته، تا نصفه شبی اسنپ تا هتل گرفتن و ذوق از قیمت پایینش و تعجب از اینکه هر اسنپی که اینجا می‌گیرم امکان نداره راننده زنگ نزنه و نگه بیا اونور میدون یا خیابون، که به ندرت توی شهر خودم پیش میاد و ...   عصر خسته بودم و گیج و بیهوش شدم.  بیدار شدم و از سرگیجه‌ام کم شده بود. یک لیوان آب هویج از بطری که قبل خواب خریدم، با یک دونه شکلات هیس از یخچال برداشته، دادم پایین و نقشه شهر رو پهن کردم روی تخت و خم شدم به سمتش. حس کردم تمرکز بیشتری نیازه پس صدای فرزین رنجبر رو بستم. رسیده بودم به توضیحات غذای سنتی و مخصوص شهر؛ فهمیدم اصلا لپه توی دستور این نوع قیمه نیست و تعجب سر ظهرم موقع خوردنش بی‌دلیل بوده! که دوباره سرگیجه به سراغم اومد. بعد از یکشنبه و دوشنبه، روز سومه که سرگیجه رهام نمی‌کنه. سرم رو بالا گرفتم و آروم روی پشتی انداختم خودمو. کاش فردا بعد از کلاس، حالم خوب باشه و هرچند تنهایی یه جوریه ولی بتونم چند جا از شهر رو ببینم و برای پدرجان شیرینی و واسه طرف همون‌طور که چند بار تاکید کرد: سنگ پا! بگیرم. Salesman...ادامه مطلب
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 154 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00