وقتی لولو می شوم :|

ساخت وبلاگ
ایام انت.خابات بود، نمیدونم چرا اون وقتا جوگیر شده و طرفدار پر و پا قرص یکی از نامزدها شده بودم... دستبند رنگ اون نامزد رو می بستم و بحث سی.اسی می کردم. جالبی ماجرا این بود که رای نمی تونستم بدم و کاسه داغ تر از آش شده بودم! الان واقعا دیگه توی اون حال و هوا نیستم و حتی از کسی که طرفدارش بودم هم بدم میاد! 
ماجرایی که حواس من رو یکم پرت می کرد از اون حال و هوا، ذوق دیدن نوزاد های دوقلوی یکی از نزدیکانم بود. خونشون نزدیک دبیرستانمون بود، انقدر دوستشون داشتم که هفته ای حداقل دو بار رو به دیدنشون می رفتم. دوقلوها ناهمسان بودن؛ یکی بزرگتر، سفید، تپل و خوشگل و یکی ریزه میزه، پرمو، سبزه، به شدت لاغر و تا حدی زشت! دخترک تپل خوش اخلاق و آروم بود و خواهر کوچولوش به شدت ناآروم و بداخلاق!
 مادرجان شکوه میگفت قل بزرگه شبیه نوزادیه تو ئه. سعی می کردم علاقه قلبیم به قل بزرگتر رو قایم کنم ولی نمیشد، خیلی ناز و مامانی بود... خواهرم میگفت قل کوچکتر رو دوست داره و فقط اون رو بغل میکرد... گذشت و دوقلوها بزرگ شدن و روز به روز شیرین تر شدن... موهای صورت قل کوچیک ریخت، یکم تپل شد و تازه قیافه ی ظریفش مشخص شد... ناز شد، زیبایی خاص خودش رو داشت، شیرین زبون و حاضر جواب شد، در کل یه جورایی خیلی خانوم وار رفتار میکرد... ولی قل بزرگتر سادگی خاص دوران بچگیش رو داشت، لوس بود ولی از قل کوچیک حساب می برد درست مثل یه خواهر بزرگ تر... قل های محبوب من و خواهری عوض شدن، من طرفدار قل کوچیکه شدم و از باهوش بودنش لذت می بردم و خواهری اعتراف کرد که از اول دلش برای زشتی قل کوچیک سوخته وگرنه قل بزرگه رو بیشتر دوست داشته همیشه!
ادامه مطلب
Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 1:04