نذری فقط باید قیمه باشه!

ساخت وبلاگ

دهه محرم امسال هم تموم شد، معلوم نیست محرم سال دیگه باشیم و بتونیم عزاداری کنیم... محرم امسال حال و هوای دیگه ای واسه ی من داشت... بعد از سفرم به کربلا واقعا علاقه ام به امام حسین زیاد شده، حتی می تونم بگم بیشتر از امام رضا ^_^ 

با جک ساختن درباره ی محرم موافق نیستم، ولی یه جایی خوندم که میگفت: 

' من الان 20 درصد بدنم آبه، 80 درصد بقیه لپه!'

ولی متاسفانه الان 98 درصد حجم بدن من رو سبزی و لوبیا تشکیل دادن :|

امسال بعد از سال ها، با مامان و خواهری و بعضا بابا و عمه وسطی  اکثر شب ها روضه می رفتیم، ولی نه یک جای ثابت؛ مثلا یک شب روضه ی بالاشهری رفتیم که خیلی باکلاسانه با شیرینی و سیب و قورمه سبزی ازمون پذیرایی شد ولی خب به دلمون فضاش نچسبید، شب بعدش رفتیم یک روضه عالی و خیلی خیلی شلوغ که همه ساکت به حرف های روحانیش گوش میدادن و خورشت آلوچه بهمون دادن، فردا شبش دیرمون شد و رفتیم یه روضه نزدیک که باز قورمه سبزی بود... 

از اون شب فهمیدیم که بهترین جا همون جای دومه، و تصمیم گرفتیم دیگه هر شب همون جا بریم... باور نمی کنین روحانیش که با لفظ استاد خطاب میشد، چقدر جذاب حرف میزد... 

فردا شبش نشد روضه بریم و شب بعد باز هم دیر رسیدیم و بهمون قورمه سبزی دادن و این در حالی بود که در فراق قیمه می سوختیم... جوری که  صبح تاسوعا، نذری قیمه شب قبل بابا رو با حالت قحطی زده وار، به عنوان صبحانه خوردم :| با اینکه می دونستم ظهر قیمه نذری عمه اینا رو میخوریم! با اجازتون ظهر هم کلی قیمه خوردم... ولی باز هم اشباع نشدم و دلم باز هم می خواست... آخ که چقدر قیمه نذری خوشمزه است... دلم میخواست یک بار به خودم قیمه نذری بدن :))

ظهر عاشورا، منزل خانواده دو شهید رفتیم و باز دور قورمه سبزی شروع شد :| شب هم قورمه سبزی بود در روضه ی جای خوب! که ترجیح دادیم اصلا نخوریم...( امروز ظهر گرم کردم خوردم!! )

به طرز جالبی قیمه خونمون پایین بود و سبزیش بالا! که بالاخره دیشب توی اختتامیه اون جا خوبه، بهمون قیمه دادن و  معده من کمی آرامش گرفت :|

پ.ن1: در یخچالمون رو باز کنین پر از ظرف نذریه مامان و خواهریه، ولی من با افتخار همه  نذری هایی که گرفتم رو خوردم :|| شکمو هم خودتونین! 

پ.ن2: آخه 5 بار قورمه؟! :-/

پ.ن3: خیلی قیمه قورمه کردم تو این پست، میدونم :))

پ.ن4: راستی یه بار چایی نذری با نعلبکی! و شیرکاکائو ته گرفته هم خوردم! البته شیرکاکائو رو نخوردم، قابل خوردن نبود!

پ.ن5: خارج از شوخی، باور کنین بخاطر نذری دادن روضه نمیرفتیم، کما اینکه دیشب فک میکردیم چون شب 11 امه نذری نمیدن ولی دادن و قیمه دادن و ما رو خوشحال کردن :))

پ.ن6: خداروشکر امسال آشغال ریختن مردم روی زمین کمتر شده بود، امیدوارم فرهنگش کم کم جا بیوفته، فقط کمی صبوری میخواد...

پ.ن7: برای خواهری 3 تا خواستگار پیدا شد این چند شب! شدیدا به دلم افتاده که اول من خاله میشم :))) 

 فکرش و بکن پسره 21 سالشه توی مطب دکتر سر نوبت با خواهرم بحثش شده بعد رفته نشسته کنار بابام، گفته من عاشق دخترتون شدم، میشه منو به غلامی قبول کنین؟! :|| پسر 74 ایم مگه زن میگیره؟ :|||

پ.ن8: در آخر اینکه لطفا اگه گریه می کنین برای امام حسین، سعی کنین خودتون رو کنترل کنین، باور کنین ضجه زدن و فریاد زدنتون تو گوش جلویی و کناریتون، باعث حواس پرتی بقیه، درآوردنشون از حال و  هوای عزاداری و ترسوندن بچه های کوچیک میشه... 


Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:53