Salesman

متن مرتبط با «وقتی» در سایت Salesman نوشته شده است

تا وقتی اینترنت رو وصل نکنن، هر شب پست می ذارم به همین سوی چراغ قسم!

  • من منتقد حرفه ای فیلم نیستم. از دید فردی که فیلم های ایرانی رو فقط توی سینما می بینه و حجم نتش رو برای دانلود فیلم های خارجکی می ذاره(می ذاشت!) ، هر چهار فیلمی که توی سه شنبه های اخیر دیدم، رضایتم رو , ...ادامه مطلب

  • وقتی صبرت لبریز میشه!

  • مادرجان شکوه ام میگه حرص نخور، هر جا صلاحته میری. دوستم میگه حرص نخور، واسه همه همینه.  ولی من نمی تونم حرص نخورم از دست کارمندهای دانشگاهمون که مدارک فارغ التحصیلیم رو بعد از بیش از یک ماه فرستادن و باعث شدن به این وضع دچار بشم. یک هفته نامه رسان که, ...ادامه مطلب

  • وقتی خسته از رقص برگشتم، دیدم بلاک شدم!

  • می دونین؟ یکی از زمینه هایی که آقایون رو درک نمی کنم وقت هاییه که در یک گروه اد میشم و سریع میان پیام خصوصیم. خدایی با شیوه های جدید مخ زنی آشنایی ندارم؛ ولی فکر می کنم مثلا اینکه طرف همون اولین جملات بپرسه متولد چه ماهی هستین؟ بعد من بگم: ماه آقای دکتر؟!! چطور؟!! و طرف بگه: چون خانم ها سنشون بعد از ازدواج شمرده میشه! و غش و ضعف استیکری بره از حرفش خیلی خز باشه و طبیعتا توی ذوق دختر می خوره که چه ,وقتی,خسته,برگشتم،,دیدم,بلاک ...ادامه مطلب

  • وقتی خیاط هم توی کوزه میوفته!

  • گفته بودم که یکی از دندونام اذیتم میکنه و خیلی وقته بهش بی توجهم. بالاخره قبل از عید پیش یکی از اساتید ترمیمی رفتم و خواستم معاینه ام بکنه. گفت دو تا گرافی بایت وینگ بگیر و بیا. من هم گفتم باشه و از بس پیگیرم من! بالاخره هفته پیش عکس رو گرفتم و به خانم دکتر نشون دادم. خانم دکتر گفت که توی عکس خیلی خوب مشخص نیست و احتمالا به عصب اکسپوز میشه و باید قبل از عید دندونت رو باز می کردیم! :( خب من خیلی نا, ...ادامه مطلب

  • وقتی لولو می شوم :|

  • ایام انت.خابات بود، نمیدونم چرا اون وقتا جوگیر شده و طرفدار پر و پا قرص یکی از نامزدها شده بودم... دستبند رنگ اون نامزد رو می بستم و بحث سی.اسی می کردم. جالبی ماجرا این بود که رای نمی تونستم بدم و کاسه داغ تر از آش شده بودم! الان واقعا دیگه توی اون حال و هوا نیستم و حتی از کسی که طرفدارش بودم هم بدم میاد!  ماجرایی که حواس من رو یکم پرت می کرد از اون حال و هوا، ذوق دیدن نوزاد های دوقلوی یکی از نزدیکانم بود. خونشون نزدیک دبیرستانمون بود، انقدر دوستشون داشتم که هفته ای حداقل دو بار رو به دیدنشون می رفتم. دوقلوها ناهمسان بودن؛ یکی بزرگتر، سفید، تپل و خوشگل و یکی ریزه میزه، پرمو، سبزه، به شدت لاغر و تا حدی زشت! دخترک تپل خوش اخلاق و آروم بود و خواهر کوچولوش به شدت ناآروم و بداخلاق!  مادرجان شکوه میگفت قل بزرگه شبیه نوزادیه تو ئه. سعی می کردم علاقه قلبیم به قل بزرگتر رو قایم کنم ولی نمیشد، خیلی ناز و مامانی بود... خواهرم میگفت قل کوچکتر رو دوست داره و فقط اون رو بغل میکرد... گذشت و دوقلوها بزرگ شدن و روز به روز شیرین تر شدن... موهای صورت قل کوچیک ریخت، یکم تپل شد و تازه قیافه ی ظریفش مشخص شد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها