Salesman

متن مرتبط با «کُمپرسور» در سایت Salesman نوشته شده است

هنوز از صدای بلندِ ترکیدن کُمپرسور یونیت، قلبم تاپ تاپ میزنه!

  • همخونه ام، که یک پزشکه، قفل در ورودی رو باز کرد و از همون دمِ در بلند و پشت سر هم  گفت: هــوپ! هوپ! بیداری؟ بریم؟! من؟ آماده بودم؟ حاشا و کلّا! توی اتاقم، خواااب بودم. با ترس بیدار شدم و سیخ نشستم. اومدم بگم چه عجب زود اومدی بریم، که چشمم به ساعت افتاد. ٧:٥١ !! من ساعت ٨ باید انگشت میزدم توی مرکز! برای بار  n اُم به جای اِی اِم( a.m)، با ساعت پی ام (p.m) هشدارم رو تنظیم کرده بودم مثل اینکه! یعنی اگر کسی بیدارم نمی کرد تا ساعت هفت شب خواب بودم!  [ تپانچه اش را برداشته و در دهان خود می گذارد]  اونایی که من رو از نزدیک می شناسن، می دونن که صبح ها تا بیاد مُخم لود بشه و صبحانه بخورم و آماده بشم، حداقل یک ساعت طول می کشه. بعد تصور کنین چقدر واسم سخت بود که سریع مسواک بزنم، لباسم رو عوض کنم، لقمه بگیرم و ساعت هشت و پنج دقیقه آماده دم در باشم و به دوست پزشکم که کفش هاش رو واکس می زد، بگم: چقدر معطل میکنی، خجالت بکش! ( پررو هم اصلا نیستم!) خدایی نمی خوام غر بزنم ولی بخاطر خراب بودن یونیت مرکز شهر ١ و این که نمیشه ترمیم انجام داد باهاش، کت و کول نمونده واسم از بس دندون کشیدم. به طوری که انقدر دستم خسته میشه که حال تایپ ندارم اکثرا و توی چت ها وویس میدم! ( البته که سعادتی نصیب بقیه میشه با شنیدن صدای من ولی خب! :دی ) کاش می شد پست ها رو هم صوتی منتشر کرد. :-/,کُمپرسور ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها