وقتی صبرت لبریز میشه!

ساخت وبلاگ

مادرجان شکوه ام میگه حرص نخور، هر جا صلاحته میری. دوستم میگه حرص نخور، واسه همه همینه. 

ولی من نمی تونم حرص نخورم از دست کارمندهای دانشگاهمون که مدارک فارغ التحصیلیم رو بعد از بیش از یک ماه فرستادن و باعث شدن به این وضع دچار بشم. یک هفته نامه رسان که نامه رو از طبقه همکف می برد طبقه دوم نبود. ده روز خانمی که نامه رو دوباره از طبقه دوم می فرستاد طبقه همکف مرخصی بود، بعدش هم گفتن صبر کنین موقع ثبت نام جدیدالورود هاست! به همین مسخرگی و تباهی! 

فارغ التحصیلیم دیروز اعلام شد و بالاخره می تونم برم نظامم رو بگیرم. از طرفی طراحی سایت طرح دقیقا از امروز عوض شد و من به کمیسیون طرح مهر نرسیدم. الان حداقل باید ده تا استان رو انتخاب کنم و منتظر بمونم ببینم کجا من رو پذیرش می کنن. تمام استان های اطراف و یکی دو تا دورتر رو انتخاب کردم. متاسفانه حق انتخابم فقط در حد اُستانه، دیگه مثل قبل نمی تونم فقط مناطق محروم و امتیاز بالای استان خودمون رو انتخاب کنم. احتمالا باید بی خیال تخصص و جمع آوری امتیاز برای پروانه مطب بشم و منتظر باشم ببینم کجا می فرستن من رو! درست مثل سربازی! حالا این وسط که من کاملا آژیته ام بخاطر اینکه یک امضا می خواستم برای تایید امتیاز مقاله و طرح پژوهشی ام و استاد مربوطه نبود و شنبه می اومد، منشی دفترش ازم خواستگاری کرد واسه فلانی که می خواد بره کانادا! این یکی هم به سرنوشت بقیه دچار شد ولی این فکر توی سرم وول می خوره که اگه انقدر کشورم رو دوست نداشتم، اگه انقدر به خانواده ام وابسته نبودم، چقدر خوب می شد می رفتم و از اینجا با این قوانین مسخره ی مَن درآوردی اش که به راحتی با پارتی و سهمیه عوض میشه، خلاص می شدم!

می دونم خیلی غر زدم. سرتون درد اومد ولی باید آروم می شدم! 

اِپُلجایز می :-/

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 15:14